بچه بیا پائین!
دژبانی جلو تویوتا رو گرفت و داخلش و نگاه کرد. نگاهی به راننده ی تویوتا کرد . یه نگاه هم به شیخ اکبر ، که کنار راننده نشسته بودو گفت:« این بچه رو کجا می برین؟» تا راننده خواست چیزی بگه ؛ شیخ اکبر رو کشید بیرون و گفت:«بچه بردن ممنوع!». راننده گفت :« بابا این فرمانده است». - بله! چی گفتی؟ و بعد گفت «کارتت؟» شیخ اکبر کارتشو نشون داد. گفت « جرمت بیشتر شد». برای بچه کارت جعلی درست کرده اید!؟ چند قنداق تفنگ زد به شونه های شیخ اکبر و هلش داد داخل کیوسک . راننده ونگهبان با هم بگو مگو می کردند که فرمانده نگهبان رسید و پرسید:« چی شده؟» ماجرا رو که براش گفتند رفت و در کیوسک و باز کرد . شیخ اکبر رو دید ، داد زد: این شیخ اکبر خودمونه!. فرمانده گردان بلدوزریها». بعد مثل فیل و فنجون رفتند تو بغل هم . نگهبان ، هاج و واج نگاهشون می کرد و چیزی نمونده بود که دو تا شاخ رو سرش سبز بشه.